دوستان عزیز من یک هفته پیش یک خواب دیدم که در زیر تعریف می کنم ...
یک سید با ماشین پیکان در صندلی عقب نشسته بود که از صورت زیبایی برخوردار بود و ظاهر خوبی داشت پیکان ایستان پشت اتوبوسی که فقط جوانان را سوار می کرد نمی دانم چی شد وقتی پیاده شد مثل بقیه به سراغش رفتم وقتی پیشش رسیدم گفت این پنج شنبه جمعه امام رضا دو مهمان عزیز دارد با چشمانم دنبال لبش کردم گفت: حضرت زینب پهلو شکسته کربلا و امام زمان همان جا زانو زدم بلند جلوش گفتم خدایا غلط کردم غلط کردم ...
قابل توجه است که من بعد 23سال برای بار اول امام رضا مرا طلبید ...
.
تعداد بشاراتى که از پیامبر اکرم ( ص) درباره حضرت مهدى (ع) وارد شده ، بیش از آن است که در این مختصر گنجانده شود، ما از میان این احادیث تنها به ذکر چهل حدیثى که حافظ ابونعیم اصفهانى (متوفى 430هـ ) در کتاب اربعین حدیث فى المهدى ذکر المهدى و نعوته و حقیقة مخرجه جمع آورى کرده ، اکتفاء مى کنیم. مرحوم على بن عیسى اربلى در کتاب کشف الغمه مى نویسد: چهل حدیث درباره مهدى موعود به دست آورده ام که حافظ ابونعیم اصفهانى آنها را جمع آورى کرده و من هم به ترتیبى که او ذکر نموده ، مى آورم ولى از میان سلسله سند فقط شخص راوى که از پیغمبر روایت نموده است، نام مى بریم : حدیث1- رفاه مردم در عصر امام زمان :
حدیث2- عدل مهدى (عج) :
حدیث3:
حدیث4- مهدى فرزند فاطمه زهرا (س) :
حدیث5- مهدى برگزیده خداست :
حدیث6- مهدى ، حسینى است :
حدیث7- قریه اى که مهدى از آنجا قیام مى کند :
حدیث8- ویژگیهاى حضرت :
حدیث9 :
حدیث10:
|
حدیث11:
حدیث12:
حدیث13:
حدیث14:
حدیث15: ظهور هویدا :
حدیث16- ابر بر سر او سایه افکند :
حدیث17: بالاى سرحضرت مهدى (ع) فرشته اى است :
حدیث18: مژده پیامبر (ص) به ظهور مهدى (ع) :
حدیث19: نام آن حضرت :
حدیث20- کنیه او :
|
حدیث21:
حدیث22-عدل مهدى (عج):
حدیث23-اخلاق آن حضرت :
حدیث24- بخشش مهدى (ع) :
حدیث25-علم مهدى به سنت پیغمبر (ص):
حدیث26-آمدن مهدى با پرچمها :
حدیث27-آمدن وى از جانب مشرق:
حدیث28- تجدید عظمت اسلام با ظهور او:
حدیث29- رفاه و آسایش مسلمانان در عصر مهدى (عج):
حدیث30- مهدى یکى از سروران بهشت :
|
حدیث31- سلطنت مهدى (ع):
حدیث32- خلافت مهدى (ع) :
حدیث33- بیعت با حضرت:
حدیث34- پیوند دهنده دلها :
حدیث35- بعد از مهدى زندگى بى فائده است :
حدیث36- قسطنطنیه به دست مهدى (ع) فتح شود:
حدیث37- مهدى (ع) پس از پادشاهان ستمگر:
حدیث38-عیسى (ع) مأموم مهدى (ع) :
حدیث39- مهدى با عیسى بن مریم سخن مى گوید:
حدیث40- مهدى (ع) حافظ امنیت :
|
یکى از مباحث پیرامون شخصیّت حضرت مهدى (عج)، زندگى شخصى و خانوادگى آن حضرت است، سخن از ازدواج یا عدم آن و داشتن فرزند و مکان زندگى و وضعیّت زندگى اولاد او و کیفیّت زندگى آن حضرت از بحثهاى جذّابى است که احیاناً در اذهان بسیارى از معتقدان به او ابهاماتى وجود دارد، که معمولا با جوابهاى ضدّ و نقیضى نیز مواجه میشوند.
اساساً غیبت طولانى آن حضرت از نگاه زندگانى شخصى و خصوصى وى این سؤال را بوجود میآورد که آیا در این مدّت، حضرت مهدى(علیه السلام)ازدواج کرده است یا خیر؟
برخى این سؤال را به صورت اشکال مطرح کرده و میگویند: اگر ازدواج کرده و همسر دارد، لازمهاش داشتن فرزند است، و لازمه این نیز فاش شدن اسرار و شناسایى آن حضرت است، که با حکمت و فلسفه غیبت منافات دارد.
و اگر ازدواج نکرده است، پس به سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) و به امر شرعى مستحب عمل نکرده است، که اینهم با مقام و شأن آن حضرت نمیسازد، زیرا وى رهبر دینى مردم است و در عمل به مستحبات همچون واجبات، باید پیشقدم باشد، و فرضِ وجود امامی که مستحب مؤکّد شرعى را ترک کند، و در واقع عمل مکروهى را انجام دهد بسیار مشکل، و جاى استبعاد دارد.
پس اگر ازدواج نکرده باشد اشکال ترک مستحبّ از طرف معصوم، و اگر ازدواج کرده باشد اشکال فاش شدن اسرار و تضادّ با فلسفه غیبت پیش می آید، و چون طرفین قضیّه با اشکال مواجه است، عدّهاى چنین نتیجهگیرى میکنند که اصلا آن حضرت وجود ندارد.
نکته دیگر این که اصل ازدواج یا عدم ازدواج آن حضرت جزء اعتقادات ما نیست، بلکه از مسائل شخصى است که در روایات نیز به آن تصریح نشده، و مورد بحث امامان قبلى نیز نبوده است، و کسانى هم که در دوران غیبت توفیق درک حضور آن حضرت را داشته اند آن قدر سؤالات و مشکلات در ذهنشان بوده است که به اینگونه سؤالات نرسیدهاند.
در دوران غیبت صغرى نیز از نائبان خاصّ، در این زمینه سخنى شنیده نشده است.
از سوى دیگر ذهن انسان در کنار سؤال از ازدواج حضرت مهدى(علیه السلام)، سؤالات دیگرى نیز میسازد از جمله این که:
آیا امام مهدى(علیه السلام) داراى فرزند است؟
آیا مکان خاصّى براى زندگى وى و فرزندانش وجود دارد؟
آیا فرض وجود فرزند و همسر براى آن حضرت با حکمت و فلسفه غیبت سازگارى دارد؟
و در صورت ازدواج نکردن، آیا بر خلاف سنّت و دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) عمل نکرده است؟
و سؤالات دیگرى که این مقاله در صدد جواب دادن به بعضى از آنهاست.
بنابراین، پس از طرح سؤال اصلى و بیان دیدگاههاى متفاوت و دلائل آنها، و نیز بررسى دلائل، سعى میشود تا به نتیجهاى مناسب و جامع برسیم.
در پاسخ به این پرسش، با توجّه به مسائل اعتقادى مانند: حکمت یا فلسفه غیبت، و نیز مسائل فقهى همچون استحباب شرعى ازدواج، و متونى که مستقیم یا غیر مستقیم دلالت بر ازدواج آن حضرت دارند، سه نظریّه وجود دارد:
ـ نظریّه أوّل: عدّهاى معتقدند که حضرت مهدى(علیه السلام) ازدواج کرده است، و براى اثبات این نظریّه به دلائل ذیل استناد جسته اند.
الف: استحباب ازدواج:
ازدواج و نکاح در اسلام مستحبّ مؤکّد و سنّتى نبوى است، پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) نسبت به امر ازدواج و ترویج آن تأکید داشته، و امّت خود را به این امر تشویق و ترغیب میکردند، و بارها فرمودهاند: «نکاح کنید و با تشکیل خانواده بر تعداد خود بیافزایید، که من در روز قیامت به شما اگر چه فرزندى سقط شده باشد مباهات میکنم([1]
در احکام دین ازدواج سنّتى حسنه و مورد تأیید، و عزوبت (همسر نداشتن و مجرّد بودن) مکروه است.
و ازطرفى ازدواج نکردن، اعراض از سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) است، چرا که آن حضرت(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: «نکاح سنّت من است، و هر کس از آن اعراض کند (روى برگرداند و ازدواج نکند) از من نیست([2])
اکنون که سالیان متمادى از عمر حضرت مهدى(علیه السلام) میگذرد، آیا می توان گفت: او مستحبّ مؤکّد را ترک، و مرتکب مکروه شده است؟
هرگز نمیتوان اینگونه نتیجه گرفت، چرا که او امام است، و در عمل به مستحبّات شرعى از همه مردم سزاوارتر است، پس او ازدواج کرده و داراى همسر میباشد.
در کتاب «النجم الثاقب» در پاسخ منکرین وجود اهل و عیال براى امام مهدى(علیه السلام) چنین آمده است: «چگونه ترک خواهند کرد، چنین سنّت عظیمه جدّ اکرم خود را با آن همه ترغیب و تحریص که در فعل آن و تهدید و تخویف در ترک آن شده، و سزاوارترین امّت در اخذ به سنّت پیغمبر امام هر عصر است، و تاکنون کسى ترک آن سنّت را از خصائص آن حضرت نشمرده است([3])
و نیز در کتاب «الشموس المضیئة» آمده است: «اگر در این زمینه (داشتن همسر و خانواده) هیچ نقل روایى وجود نداشت، و فقط همین مطلبى که آن حضرت با وجود سنّ زیاد از نظر جسمی جوانى قویّ البنیه است... و نیز میدانیم که آن حضرت به سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) عمل میکند، در قبول این مطلب که آن جناب همسر و فرزندانى دارد کافى بود»([4]).
دلیل مزبور شامل دو قسمت است:
قسمت اوّل: ازدواج سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، و امرى نیکو و مستحبّ شرعى است.
قسمت دوّم: امام زمان(علیه السلام) لزوماً به این سنّت و امر شرعى عمل میکند.
هر دو مقدّمه نیازمند بررسى و تأمّل است.
امّا استحباب ازدواج([5]) از آیات و روایات فراوانى استفاده میشود مانند: آیه شریفه (فَانکِحُواْ مَا طَابَ لَکُم مِّنَ النِّسَآءِ)([6])و آیه (وَأَنکِحُواْ الاَْیَـمَى مِنکُمْ وَالصَّــلِحِینَ مِنْ عِبَادِکُمْ وَإِمَآلـِکُمْ )([7]) و همچنین در حدیثى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ازدواج را سنّت خود میداند([8])، و در حدیثى دیگر میفرماید: هر کسى از آن اعراض کند از من نیست.([9])و در روایاتى دیگر ازدواج امرى پسندیده و ممدوح دانسته شده([10]) و بر تولید نسل و بقاء آن توصیه شده و کثرت مسلمین مایه مباحات پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) شمرده شده است.
در اهمیّت و تشویق به ازدواج چنین آمده است: «هر کس ازدواج کند نصف دینش را بدست آورده است»([11])، و نیز امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «دو رکعت نماز کسى که ازدواج کرده با فضیلتتر است از هفتاد رکعت نماز کسى که بدون همسر است»([12])، و همچنین در روایات فراوانى نقطه مقابل ازدواج یعنى ترک ازدواج مذمّت شده و از ناحیه ائمّه(علیهم السلام) امرى مکروه و ناپسند شمرده شده است.([13]) که این روایات نیز به قرینه مقابل دلالت بر استحباب ازدواج دارند.
با توجّه به آیات و روایات فوق و وجود کلمات امر مانند «انکحوا» در آیات، و تشویق به ازدواج در روایات، و توصیه کردن در عمل به سنّت رسول خدا، فقهاى بزرگوار اسلام، استحباب شرعى ازدواج را استنباط کرده و بر طبق آن به استحباب([14])، و بعضى به استحباب مؤکّد فتوى دادهاند، و برخى آن را در شرایطى واجب میدانند([15]).
و از سوى دیگر از عمومات و اطلاقات ادلّه استحباب ازدواج بدست میآید که
اوّلا: ازدواج چه به صورت دائم و چه به صورت غیر دائم (موقّت) مستحب شرعى است.
ثانیاً: استحباب ازدواج مخصوص مشتاقان و کسانى که نیازمند به همسر میباشند نیست، بلکه شامل غیر مشتاقان و کسانى که در خود احساس نیاز به همسر نمیکنند نیز میباشد.([16])
چرا که علّت این حکم شرعى در اشتیاق به جنس مخالف و یا اطفاء (خاموش کردن) غریزه جنسى خلاصه نشده است، تا گمان شود ازدواج براى غیر مشتاقان استحباب ندارد، بلکه مواردى از قبیل: تکثیر نسل، و ابقاء نوع انسانى، و کثرت تعداد موحّدین، در استحباب شرعى ازدواج دخالت دارند.([17])
پس اگر ازدواج براى تأمین این اغراض هم باشد، از جهت شرعى مستحب است، و داراى مطلوبیّت شرعى است.
بدیهى است که استحباب ازدواج فقط مختصّ به ازدواج دائم نیست، بلکه شامل غیر دائم و مِلک یمین (کنیزان) نیز میشود.([18]) و به همین جهت اینگونه به نظر میرسد که تحقّق یک مرتبه از ازدواج در طول عمر براى عمل کردن به این مستحبّ شرعى کافى است، اگر چه بنا به عللى([19]) بین زوج و زوجه جدایى حاصل شده باشد.
امّا با تأمّل در روایاتى که در آن عزوبت (همسر نداشتن) مکروه دانسته شده است حتّى براى مدّتى اندک([20])، معلوم میشود که مقصود از استحباب ازدواج، استمرار آن تا پایان عمر است.
پس عمل کردن به استحباب ازدواج در صورتى کافى است که استمرار و دوام داشته باشد نه فقط صرف تحقّق آن، همانطور که این استحباب فقط به داشتن یک همسر نیست بلکه تعدّد آن نیز مستحب شرعى است.([21])
بنابراین در باره مقدّمه أوّل (ازدواج سنّت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، و امرى مستحب است) چنین نتیجه میگیریم:
1 . ازدواج مستحب شرعى است، خواه نیاز به ازدواج باشد و خواه نباشد، خواه دائم و خواه موقّت.
2 . این استحباب دوام و استمرار دارد، و شامل تمام عمر انسان میشود.
3 . تعدّد همسر نیز مستحب شرعى است.
و امّا مقدّمه دوّم (لزوم عمل امام(علیه السلام) به امر شرعى و سنّت رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) ) در اذهان سؤالاتى را به وجود میآورد، از جمله اینکه:
با کثرت امور مستحبّى، آیا امام(علیه السلام) به همه آنها عمل میکند؟ یا اینکه از آن امور انتخاب کرده و گزینشى عمل میکند؟ آیا لزوم عمل به امور مستحب براى امام ضرورى است؟
بدون تردید امامان مانند پیامبران چون هدایت مردم را بعهده دارند، و رهبران الهى محسوب میگردند، همیشه در عمل به احکام الهى پیشقدم بودهاند، و اساساً رسالت آنان ایجاب میکرد که أوّل خودشان عامل به احکام الهى باشند، و از دستورات الهى سرپیچى نکنند، و در صحنه عمل براى دیگران الگو و نمونه باشند، لذا عمل نکردن به اوامرى که حکایت از محبوبیّت نزد خداوند دارد (خواه واجب و خواه مستحب) براى رهبران دینى مذموم است، و شأن و رسالت آنان اقتضاء دارد که آنها به دستورات واجب و مستحب عمل کنند، پس امام(علیه السلام) نیز به آنها عمل میکند.
بنابراین، دو نکته در لزوم عمل کردن امام به مستحبّات وجود دارد.
1 . هدایت و رهبرى و الگوى کامل بودن براى مردم که ایجاب میکند امام در زندگى و معاشرت و در برخورد با دیگران به نحو احسن عمل کند، و در عمل به دستورات دینى (واجب و مستحب ) پیشقدم باشد.
2 . اقتضاى شأن و منزلت انسان کامل ایجاب میکند که به مستحبّات عمل کند، بدون تردید نکته أوّل در زمان غیبت امام(علیه السلام) موضوعیّت ندارد، زیرا امام(علیه السلام) در مرأى و منظر مردم نیست، و امامت وى در باطن است، نه در ظاهر.([22]) ولى نکته دوّم در رسیدن به مطلوب (امام پایبند به مستحبّات شرعى است، و سزاوارتر از دیگران است) کافى است.
با توجّه به دو مقدّمهاى که گذشت، عدّهاى معتقدند که امام زمان(علیه السلام) در عصر غیبت ازدواج کرده و صاحب همسر و فرزند است.
ب: استدلال به روایات:
دلیل دیگر معتقدین به ازدواج حضرت مهدى(علیه السلام) تمسّک به بعضى از روایات است، از جمله:
1 ـ مفضّل بن عمر از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «... از مکان او هیچ یک از اولاد و دیگران اطلاع نمییابد، مگر مولایى که متولّى امر اوست»([23])، در این روایت وقتى که سخن از جا و مکان و محلّ زندگى آن حضرت میشود، امام صادق(علیه السلام) میفرماید: کسى از مکان او اطلاع ندارد حتّى اولادش، پس معلوم میشود او اولادى دارد، و داشتن اولاد حاکى از ازدواج امام است.
امّا با تأمّل در این روایت نکاتى به نظر میرسد که مانع از استدلال بر ازدواج آن حضرت است، آن نکات عبارتند از:
الف ـ این روایت در کتاب الغیبه نعمانى نیز نقل شده است، با این تفاوت که به جاى کلمه «ولد» کلمه «ولى» آمده است : «ولا یطّلع على موضعه أحد من ولیّ ولا غیره([24]) از مکان او کسى از ولى و غیر ولى اطّلاع نمییابد»، یعنى دوست و غیر دوست، آشنا و غیر آشنا، از مکان او خبرى ندارند، و نمیدانند او کجاست.
در این روایت هیچ سخنى از فزرند و فرزندان نیست، بنابراین، با توجه به این نقل اعتمادى بر آن روایت نیست.
ب ـ در روایت سخن از فرزند است، ولى از این جهت که بگوییم الآن امام(علیه السلام) داراى فرزند و همسر باشد نیست، و به اصطلاح مجمل است، چرا که امکان دارد منظور فرزندانى باشند که در آستانه ظهور و یا پس از ظهور امام(علیه السلام) به دنیا میآیند.
ج ـ ممکن است این روایت و امثال آن بیانگر مبالغه در خفاى شخص باشد، یعنى هیچ کس نمیداند که او در کجاست، حتّى اگر داراى فرزند هم باشد، فرزندانش نیز از جایگاه او اطّلاع ندارند.([25])
د ـ از جهت سند مخدوش است، زیرا یکى از راویان آن ابراهیم بن مستنیر و در جاى دیگر عبد اللّه بن مستنیر است و هر دو مجهولاند.
با توجّه به نکات فوق، استدلال بر ازدواج امام(علیه السلام) در عصر غیبت مشکل، بلکه بعید به نظر میرسد.
ن ـ سیّد ابن طاوس از امام رضا(علیه السلام) نقل کرده است، که آن حضرت فرمود: ... خدایا، مایه چشم روشنى و خوشحالى امام زمان(علیه السلام) را در او و خانواده و فرزندان و ذرّیه و تمام پیروانش فراهم فرما»([26]).
در این روایت سخن از خانواده و فرزندان آن حضرت است، ولى چون معلوم نیست که وجود این فرزندان پیش از ظهور است یا پس از آن، از این جهت مجمل است، و نمیتوان به آن استناد کرد.
و ـ ابو بصیر از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده است که فرمود: «گویا میبینم که قائم ما با خانوادهاش در مسجد سهله اقامت گزیده است، ابو بصیر می گوید: گفتم منزلش آنجاست؟ فرمود: آرى. گفتم: فدایت شوم! قائم همیشه در آن مسجد است؟ فرمود: آری... ([27]
این روایت نیز دلالت بر وجود فرزند براى امام(علیه السلام) پیش از ظهور ندارد، و چه بسا مرادش اولاد آن حضرت پس از ظهور باشد، همانطور که از سیاق کلام در اکثر روایات که به نمونه هایى از آنها اشاره خواهیم کرد، این گونه استفاده میشود.
2 ـ روایتى مرحوم مجلسى(رحمه الله) در بحار الأنوار از على بن فاضل نقل کرده است، که در آن به مکان و جزیرهاى اشاره شده که نسل و فرزندان آن حضرت، زیر نظر وى جامعه نمونه اسلامی تشکیل داده و براى خود حکومت دارند([28])، این مکان نامعلوم است، و هر کس نمیتواند به آنجا برود، و دسترسى براى عموم مردم ممکن نیست.
تمسّک به این روایت نیز نمیتواند اثبات کند که آن حضرت ازدواج کرده و در نتیجه فرزندانى دارد و لازمه آن نیز زندگى در مکان خاصّ است، زیرا اولاًّ: از نوع بیان روایت به دست میآید که این روایت اعتبار قابل ملاحظهاى در نزد مرحوم مجلسى(رحمه الله)نداشته است، زیرا میگوید:
«چون این حدیث را در کتابهاى معتبر نیافتم آن را به طور مستقل و جدا میآورم»([29]).
ثانیاً این داستان با وجود تناقضات فراوان و سخنان بىاساس و نیز مجهول بودن عدّهاى از روات آن، قابل استناد نیست، حتّى بعضى از محقّقین با بررسىهاى گستردهاى که انجام دادهاند، معتقدند جزیره خضراء افسانهاى بیش نیست و واقعیت ندارد.([30])
و برخى همچون آقابزرگ تهرانى میگویند: این داستان تخیّلى است.([31])
3 ـ روایتى که ابن طاووس از امام رضا(علیه السلام) نقل کرده است. که فرمود: «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من ولده .
ابن طاووس میگوید: روایت فوق اینگونه نیز نقل شده «اللّهمّ صلّ على ولاة عهده والأئمّة من بعده([32])
این روایت نیز نمیتواند اثبات کند که آن حضرت داراى فرزند است.
زیرا با وجود دو گونه نقل معلوم نیست مقصود فرزندان بعد از آن حضرت است، یا امامان پس از او، بنابراین روایت مجمل است، علاوه این دو روایت ناظر به پس از ظهور حضرت است نه پیش از آن.
هــ صاحب کتاب الشموس المضیئة پس از نقل هفت روایت در باره اقامتگاه و خانواده داشتن آن حضرت که بعضى از آن را آوردهایم، چنین نتیجه میگیرد. «از مجموع این روایات معلوم می شود که حضرت حجّت(علیه السلام) خانواده و اقامتگاه دارد، هر چند که جزئیّات آن را نمیدانیم([33])
سپس اضافه میکند که داستان جزیره خضراء به نقل از مرحوم علامه مجلسى(رحمه الله) و داستانى قریب به آن در اثبات الهداة با این قید که شیعیان آن جزیره از تمام مردم دنیا تعداد شان بیشتر است و هر یک از فرزندان امام(علیه السلام) در آن جزیرهها حکومتى دارند، چنین آورده است: «با توجه به عمر طولانى و مبارک ایشان ممکن است آن حضرت همسر و فرزندان متعدّدى داشته باشد که بعضى مرده و برخى زنده اند .
بنابراین، آن حضرت فرزندان و نوادگان زیادى خواهد داشت که شمارش آنها به سادگى ممکن نیست([34])
با عنایت و دقّت در مطالب کتاب مذکور توجّه به چند نکته ضرورى است:
اوّلا: نمیتوان به آن هفت روایت در اثبات ازدواج آن حضرت و در نتیجه وجود فرزندان و داشتن اقامتگاه استناد کرد، چرا که برخى از آن روایات همان روایاتى است که قبلا به آنها اشاره شد.([35])
و برخى دیگر گویاى وجود همسر و فرزند براى آن حضرت نیست. و بعضى دیگر با خفاى شخصى و عدم اطلاع از مکان او سازگارى ندارد.
ثانیاً: وجود فرزندان بىشمار آن حضرت با فلسفه غیبت منافات دارد، زیرا ممکن است فرزندان در صدد تشخیص هویّت خود برآیند، و خواهان دانستن حسب و نسب خود باشند.([36])
ثالثاً: چطور ممکن است شیعیان آن جزیره (بنابر نقل وى از کتاب إثبات الهداة)([37]) تعدادشان از تمام مردم دنیا بیشتر باشد. با اینکه علم پیشرفتهى نقشهبردارى و جغرافیاى امروز در شناسایى نقاط این کره خاکى چیزى را از قلم نینداخته است، و امروزه جایى وجود ندارد که ناشناخته باشد، حتّى مثلث برمودا،([38]) کاملا شناخته شده و اسرارش (خواص مغناطیسى) آشکار گشته و تعداد زیادى به آن مکان رفتهاند و گزارشهاى متعدّدى ارائه کردهاند. بنابراین معقول نیست که جمعیّتى چند میلیاردى بیش از جمعیّت فعلى جهان در مکانى زندگى کنند و کسى هم از آنها هیچگونه اطلاعى نداشته باشد.([39])
به هر جهت اینگونه مطالب نمیتواند دلیلى قاطع بر اثبات ازدواج و در نتیجه فرزندان و مکان اقامت خاصّى براى آن حضرت باشد.
ىــ برخى ممکن است براى اثبات ازدواج و فرزند داشتن حضرت مهدى(علیه السلام) به کنیه مشهور آن حضرت یعنى «أبا صالح» استدلال کنند، و بگویند این کنیه به معناى پدر صالح است. و این دلالت بر وجود فرزندى بنام صالح براى آن حضرت دارد.
این نیز سخن درستى نیست زیرا:
اوّلا: با جستجو و تفحّص در میان کنیههاى نقل شده براى حضرت مهدى(علیه السلام) در کتابهاى معتبر، چنین کنیهاى نقل نشده است، بلکه به نظر میرسد این کنیه بر اثر کثرت استعمال در میان مردم، معروف شده است، و در بعضى از مجلاّت([40]) و کتابها که در پاسخ از این سؤال مطالبى گفته شده است، بیشتر جنبه هاى ذوقى و استحسانى، با احتمالاتى بدون ذکر سند و دلیل در نظر گرفته شده است، مثلا: گفته شده است که این کنیه ممکن است از آیه شریفه (وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِنم بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الاَْرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّــلِحُونَ)([41]) گرفته شده باشد.([42])
و یا میگویند: چه مانعى دارد که ما به آن حضرت بگوئیم أبا صالح یعنى پدر تمام نیکىها و خوبیها؟
وممکن است برخى استدلال کنند به احادیثى که در آنها واژه أبا صالح و صالح بکار رفته است.
مرحوم مجلسى(رحمه الله) نیز در این رابطه داستانى در بحار الأنوار نقل کرده است،، در حالیکه با رجوع به آن احادیث و دقّت در آنها معلوم میگردد، صالح یا أبا صالح نام جنّى است که مأموریت دارد تا اشخاص گمشده را هدایت و راهنمایى کند.
در کتاب من لا یحضره الفقیه چنین آمده است: «امام صادق(علیه السلام)فرمود: هرگاه راه را گم کردى صدا بزن یا صالح! یا بگو: یا أبا صالح راه را به ما نشان دهید، خداوند شما را رحمت کند!»([43]).
امّا مرحوم مجلسى(رحمه الله) در حکایات و داستانهاى اشخاصى که امام زمان(علیه السلام) را دیدهاند «قضیهاى را از پدرش نقل میکند و او نیز از شخصى بنام امیر اسحاق استرآبادى که چهل مرتبه با پاى پیاده به حجّ مشرّف شده بود نقل میکند که در یکى از سفرهایش قافله را گم کرد و متحیّر با حالت عطش و بىآبى مانده بود، سپس صدا زد یا صالح یا أبا صالح ما را راهنمایى بفرما، ناگاه شخص سوارهاى را از دور دید که آمد و او را راهنمایى کرد و به قافلهاش رساند، وى میگوید: پس از آن قضیّه من متوجه شدم که او حضرت مهدى(علیه السلام) بوده است.»([44])
روشن است که این قضیه ارزش علمی و استدلالى ندارد، و صرفاً داستانى بیش نیست، زیرا معلوم نیست که شخص مورد نظر واقعاً امام(علیه السلام)را دیده باشد.
ثانیاً: با توجّه به معانى مختلف کلمه «أب» در لغت عرب که تنها به معناى پدر نیست، بلکه به معناى صاحب و غیر آن نیز آمده است([45])، و همچنین در روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)آمده است که فرمود: «من و على پدران این امتیم»، می توان استفاده نمود که مقصود از این کنیه معناى پدرِ فرزندى به نام صالح نیست، بلکه أبا صالح یعنى کسى که افراد صالح و شایسته در اختیار دارد.
ونیز ممکن است کنیه ابا صالح بدین جهت باشد که امام زمان(علیه السلام)پدر و مجرى اصلاح جامعه است، یعنى او تنها کسى است که به اذن خدا جامعه بشرى را اصلاح خواهد نمود.
بنابراین با عنایت به مطالب فوق و احتمالات متعدّد، نمیتوان از این کنیه بر ازدواج و داشتن فرزند براى آن حضرت استفاده کرد.
پس دلیل دوّم قائلین به ازدواج آن حضرت که روایات است مخدوش می شود، و جایى براى استفاده واستدلال به آن باقى نمی ماند، لذا نمیتوانیم به آن روایات تمسّک کنیم.
امّا دلیل أوّل که براى ازدواج آن حضرت به استحباب شرعى ازدواج، و سنّت بودن آن استدلال شده بود، دلیل محکم و قابل قبولى است، چون مقتضى موجود است، اگر چه زمان استنتاج هنوز نرسیده، و زود است تا قضاوت قطعى بشود، چرا که باید دیدگاه مقابل را نیز بررسى کرد و از نبودن مانع و یا وجود امرى مهمتر از ازدواج نیز مطمئن شد.
ـ نظریه دوّم: برخى معتقدند که اساساً آن حضرت ازدواج نکرده است.
و تنها دلیل آنان این است که:
ازدواج امام(علیه السلام) با فلسفه غیبت سازگارى ندارد، زیرا لازمه ازدواج داشتن همسر و فرزند است، و این امر باعث میشود که حضرت شناخته شده و اسرارش فاش شود.
و از سوى دیگر غیبت به معناى خفاى شخص است، یعنى ناشناس بودن نه نامرئى بودن، در حالى که با ازدواج کردن شناخته میشود، و حد اقلّ شناخته شدن شناسایى وى توسط همسرش میباشد.
امّا فلسفه غیبت بنا بر آنچه در روایات آمده است خوف از کشته شدن است، امام صادق(علیه السلام)درباره آن حضرت میفرماید: «براى غلام (مهدى(علیه السلام)) غیبتى است قبل از این که قیام کند، شخصى پرسید: براى چه؟ فرمود: میترسد. سپس با دست مبارکش به شکمش اشاره کرد.»([46])
مقصود امام صادق(علیه السلام) از این حرکت احتمال کشته شدن آن حضرت است، و همچنین از امام سجّاد(علیه السلام) نقل شده است که فرمود: «در قائم ما سنّتهایى از پیامبران گذشته وجود دارد... و سنّتى که از موسى(علیه السلام) در او هست، خوف و غیبت است.»([47])
بنابراین، فلسفهى غیبت، دورى و پنهان بودن از مردم است تا اینکه صدمه و گزندى به او نرسد، و از شرّ دشمنان در امان بوده و هر چیزى که خلاف آن باشد، بر آن حضرت روا نیست، و ازدواج با این امر و فلسفه منافات دارد.
در نتیجه میتوان گفت: ازدواج کردن امرى است مستحب و پسندیده و مهمّ، و حفظ اسرار و پنهان زیستى و حفظ جان از گزند دشمنان امرى است اهمّ و مهمتر، و هر گاه امرى دائر شود بین مهمّ و اهمّ، عقل اهم را برمیگزیند.
به عبارت دیگر مصلحت اهمّ و فلسفه غیبت بیشتر است از مصلحت ازدواج، لذا فلسفه غیبت مانعى است براى ازدواج و میتواند از فعلیّت ازدواج جلوگیرى کند، و حال که ازدواج مانع دارد، ازدواج نکردن آن حضرت نمیتواند به عنوان اعراض از سنّت تلّقى شود، چون که وى اعراض نکرده، بلکه امر اهمّ را اختیار کرده است.
ـ نقد و بررسى: با عنایت به دلیل فوق ممکن است برخى در مقام جواب بگویند: پنهان زیستى و خوف آن حضرت از کشته شدن مانع از ازدواج نمی تواند باشد، زیرا در روایات موارد دیگرى نیز وجود دارند که به عنوان فلسفهى غیبت شناخته میشوند، مانند:
الف) به دنیا آمدن مؤمنانى که در صلب افراد کافر هستند، درباره این مطلب امام صادق(علیه السلام)فرموده است: «قائم ما اهل بیت تا تمام کسانى که (مؤمنان) در اصلاب پدران خود به ودیعت نهاده شدهاند، خارج نشوند ظهور نخواهد کرد، و هنگامی که همه خارج شدند آن حضرت بر دشمنان خدا پیروز شده و آنها را میکشد.»([48])
ب) امتحان الهى: امام کاظم(علیه السلام) به برادرش على بن جعفر فرمود: «براى صاحب این امر (امام مهدى(علیه السلام) ) غیبتى است، که عدّهاى از معتقدین به وى برمیگردند، این غیبت محنت و سختى از طرف خداوند است که با آن خلقش را امتحان میکند.»([49])
ج) سرّى از اسرار الهى: در روایتى از امام صادق(علیه السلام) چنین نقل شده است: «صاحب این امر غیبتى دارد که گریزى از آن نیست... راوى پرسید: چرا؟ فرمود: به دلیل امرى که ما اجازه بازگو کردنش را نداریم. راوى پرسید: پس حکمت غیبت او چیست؟ فرمود: همان حکمتى که در غیبت حجّتهاى دیگر خداوند بوده است که پس از ظهورش کشف خواهد شد، همان طور که فلسفه کارهاى خضر نبى(علیه السلام) براى موسى(علیه السلام) تا هنگام جدایى آنها کشف نشد، سپس امام فرمود: اى پسر فضل! این امر از امور خداوند و از اسرار الهى و غیبى از غیبهاى خداست.»([50])
با توجّه به موارد مذکور، و موارد دیگرى که به عنوان فلسفه غیبت شمرده شده است، نمیتوان فلسفه غیبت را فقط در خوف از کشته شدن دانست که با ازدواج آن حضرت منافات داشته باشد، شهید سیّد محمّد صدر در این رابطه مینویسد: «اگر بپذیریم که غیبت آن حضرت به معناى مخفى شدن شخص وى است بدین معنا که جسم مبارک او از دیدهها مخفى شده و با اینکه میان انبوه جمعیّت بوده و آنها را میبیند اما آنها او را نمیبینند، در این صورت باید گفت آن حضرت ازدواج نکرده و تا زمان ظهور مجرّد خواهد بود.
و این مسأله هیچ بعدى هم ندارد زیرا هر چیزى که با غیبت در تضادّ باشد و آن حضرت را با خطر مواجه کند بر وى جایز نیست، چرا که ازدواج باعث کشف شدن امر آن حضرت میگردد.
علاوه بر آن براى ازدواج لزوماً باید آن حضرت ظاهر شده و در معرض دید مردم قرار گردد، و این همان چیزى است که باید از آن اجتناب کند.
و این فرض که فقط براى همسر خود آشکار شود، اگر چه عقلا ممکن است ولى فرض آن بسیار بعید است بلکه فرض باطلى است، زیرا چنین زنى با خصوصیات خاصّ به طورى که امام(علیه السلام)هویّت واقعى خود را از او مخفى نکند، و هیچ خطرى هم از ناحیهى او متوجّه امام(علیه السلام) نباشد، چنین زنى بین زنان عالم یافت نمیشود، چه رسد به اینکه بگوییم در هر عصرى چنین زنى وجود دارد
امّا اگر غیبت را به معناى پنهان بودن و پوشیدگى عنوان آن حضرت بدانیم بدین معنا که او به صورت ناشناس در بین مردم زندگى میکند، در این صورت هیچ اصطکاکى با ازدواج ندارد و از آسانترین کارهاست، زیرا ازدواج به صورت ناشناس صورت گرفته و همسر وى نیز در طول عمر خود بر هویت واقعى او آگاه نخواهد شد، و اگر به علّت عدم مشاهده پیرى در چهرهى آن حضرت به هویت وى گمانى برد، حضرت او را طلاق داده و یا در شهرى دیگر، دورِ جدیدى از زندگى خود را آغاز کرده و دوباره ازدواج میکند .
سپس شهید صدر میگوید: «حال که ثابت شد که ازدواج آن حضرت در عصر غیبت ممکن است، امکان دارد بگوئیم این امر تحقّق یافته است، چون مهدى(علیه السلام) به تبعیّت از سنّت اسلامی سزاوارتر است، خصوصاً اگر معتقد شدیم که معصوم تا جایى که ممکن است به مستحبّات عمل کرده و مکروهات را ترک می کند.
بنابراین التزام به این که ازدواج وى در عصر غیبت ممکن است در اعتقاد به آنکافى است»([51]).
با عنایت و دقّت در دلیل قائلین به ازدواج نکردن آن حضرت و جواب مذکور، و کلام شهید سیّد محمّد صدر نکاتى قابل تأمّل است. از جمله:
1 . مواردى که به عنوان فلسفهى غیبت از روایات قابل استفاده است که به چند نمونهى آن اشاره شد، در عرض یکدیگر نیستند، به این معنا که اگر غیبت براى امتحان باشد، دیگر مسألهى خوف و ترس از کشته شدن در آن نیست. بلکه اینها در طول یکدیگرند، لذا نمیتوان با بیان موارد دیگر فلسفه غیبت قائل به ازدواج امام(علیه السلام) شد. چون در عین این که غیبت براى ترس از کشته شدن است، براى امتحان کردن بندگان و معتقدین به آن حضرت نیز میباشد، که این هم جاى استبعاد ندارد، به عبارت دیگر فرضیّه ترس از کشته شدن در تمام موارد دیگر نیز جارى است.
2 . سخن شهید صدر در معناى غیبت به دو صورت ناشناسى (مردم او را میبینند ولى نمیشناسند) و ناپیدایى (جسم و شخص او دیده نمیشود) و بنا کردن مسألهى ازدواج را بر ناشناسى، سخن جامع و فراگیرى نیست، چون نمیتوانیم به ناشناسى به تنهایى و یا به ناپیدایى آن حضرت قطع پیدا کنیم، چرا که ممکن است آن حضرت گاهى ناشناس باشد و گاهى ناپیدا، همانطور که این برداشت از روایات نیز قابل استفاده است.([52])
3 . شهید صدر معتقد است زنى که لیاقت و شایستگى و به اصطلاح هم کفو آن حضرت باشد در عالم وجود ندارد، صدور این سخن از ایشان جاى تعجب است، چرا که زنان شایسته و بایسته با فضائل اخلاقى و معنوى بالا در هر دورهاى وجود داشته و هست، زنانى همچون حضرت مریم(علیها السلام) و آسیه همسر فرعون که در قرآن کریم الگوى دیگران شمرده شدهاند([53]) و یا مانند حضرت خدیجه همسر پیامبر گرامی اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) بودهاند و هستند، و از سوى دیگر در روایات وارده در شأن و خصوصیات اصحاب و یاران خاصّ امام زمان(علیه السلام) آمده است که پنجاه نفر آنان زن میباشند.([54])
آیا اینگونه زنان که لیاقت واقع شدن در زمره اصحاب خاص را دارند، و محرم خیلى از اسرار هستند، لیاقت همسرى آن حضرت را ندارند؟ چه مانعى دارد که امام(علیه السلام) از میان آنان زنى را به همسرى برگزیند؟
4 . به نظر میرسد که ازدواج آن حضرت به صورت ناپیدایى امرى ممکن باشد برخلاف شهید صدر که آن را غیر ممکن میداند، زیرا ناپیدایى امرى همیشگى براى امام(علیه السلام) نیست، و از سوى دیگر همانطور که براى همراهان و خواصّ غائب نیست([55]) براى همسر خود نیز میتواند غائب نباشد.
ـ نتیجه گیرى: کسانى که می گویند حضرت مهدى(علیه السلام) ازدواج نکرده است، تنها دلیلشان فلسفهى غیبت است، که آنهم ترس از کشته شدن و افشاء سرّ امام است.
ولى با توجّه به موارد دیگر در فلسفهى غیبت که در طول یکدیگربودند نه در عرض، این امر نمیتواند مانع ازدواج آن حضرت باشد، گرچه در این بحث فقط به عدم اثبات مانع پرداخته شده است. چون اثبات عدم المانع نیاز به اطلاعاتى کافى و جامع و احاطهى کامل بر زندگى شخصى آن حضرت دارد، و این نیز در حدّ توان ما نیست.
از سوى دیگر در مباحث تحقیقى و علمی نیاز به دلیل داریم، و براساس مدارک و ظواهر به نتیجه میرسیم، بنابراین، گرچه با وجود این گونه مدارک، ازدواج آن حضرت امرى ممکن است، ولى نمیتوانیم با قطع و یقین به آن حکم کنیم، همانطور که نمیتوانیم به عدم ازدواج قطع پیدا کنیم.
ـ نظریّه سوّم: گروهى دیگر می گویند نباید به اینگونه مباحث پرداخت و نهایتاً باید توقّف کرد، و در جواب این نوع سؤالات کلمه «نمیدانم» و «نمیدانیم» را بر زبان جارى می کنند، چرا که اصل ازدواج یا عدم ازدواج حضرت جزء اعتقادات ما نیست، زیرا در مباحث اعتقادى ما نیامده است که باید معتقد شویم به امام زمانى که ازدواج کرده یا نکرده است، این نوع موضوعات از مسائل شخصى است که معمولا در روایات نیامده و کسى هم به آن نپرداخته است، حتّى امام عسکرى(علیه السلام) نیز در رابطه با ازدواج فرزندش چیزى نفرموده است.
نگاه اجمالى به تاریخ غیبت صغرى و کبرى حاکى از وجود نداشتن چنین مسائلى است، و حتّى کسانى که توفیق لیاقت ملاقات با آن حضرت را یافتهاند، هیچگونه سؤالى درباره ازدواج آن حضرت از آنها صادر نشده است، و غالباً به دلیل مشکلات فراوان یا نیازهاى مادّى و معنوى و یا پرسیدن مسائل علمی از این گونه سؤالات غافل بودهاند، گرچه اساساً سؤال نکردن از ازدواج طبیعى است چرا که خیلى اوقات پیش میآید که سالها با اشخاص و دوستان زیادى آشنا هستیم ولى لزومی نمیبینیم که از زندگى شخصى او سؤال کنیم، مثلا بگوییم آیا همسر دارید؟ اگر دارید دختر چه کسى است؟ آیا فرزند دارید؟ جنسیّت آنها چیست؟ و... لذا اساساً لزومی ندارد که از این گونه امور مطّلع شویم و این مسائل در زندگى ما نیز هیچ تاثیرى ندارد، و به دلیل اطّلاع نداشتن مورد مؤاخذه قرار نمیگیریم.
ـ نقد و بررسى:
درست است که اینگونه مسائل جنبه شخصى دارند، و دانستن یا ندانستن آن تأثیرى در زندگى ما ندارد، ولى امامان ما مانند انسانهاى عادى نبودهاند که بىتفاوت از کنارشان بگذریم، زیرا آنها هادیان و رهبران دینى و اجتماعى مردم هستند که طبق نصوص متعدّد از آیات و روایات، داراى مقام عصمت و مصونیّت از خطا و اشتباه می باشند.
لذا دوستان و شیعیان آن حضرت دوست دارند سیره و روش آن امام را در مسائل خانوادگى و شخصى نیز بدانند و به ابهامات و یا سؤالات احتمالى ذهن خویش پاسخى مناسب بدهند. و این مسأله مختص به امام مهدى(علیه السلام) نیست، همانطور که هنوز عدّهاى میپرسند: چرا امام حسن مجتبى(علیه السلام) با جعده ازدواج کرد؟ یا چرا امام جواد(علیه السلام) با امّ الفضل دختر مأمون یعنى کسى که قاتل پدرش بود ازدواج کرد؟ آیا از آنها فرزندى باقى ماند؟ و... امام عصر(علیه السلام) نیز ا ز این قاعده مستثنى نیست، بلکه قضیه برعکس است، و حسّاسیّت در امام زمان(علیه السلام) که مهدى موعود است، و قیام خواهد کرد، و حکومت جهانى را تشکیل خواهد داد، و... بیشتر است.
بنابراین، اساس بحث از زندگانى شخص آن امام مانعى ندارد، گرچه به علّت موقعیّت استثنایى وى که همان در غیبت به سربردن باشد، ما اطّلاع چندانى نداریم. و ناچاریم به همان مقدار از ادلّه و ظواهر و عمومات اکتفاء کنیم.
یاد آورى یک نکته:
لازم به یاد آورى است که بحث اصلى ما ازدواج امام زمان(علیه السلام) است، که مطالب مذکور پیرامون همین عنوان است. ولى از مباحثى پیرامون فرزندان و ویژگىهاى همسر آن حضرت که لازمه ازدواج است خوددارى کردیم، و سعى بر این بود که به مقدار نیاز اکتفاء، و از زیاده گویى پرهیز نماییم.
دلایل نظریّهى اوّل (قائلین به ازدواج آن حضرت) یا مخدوش است و رسا نیست و یا غالباً ناظر به زمان ظهور آن حضرت است، و از بیان ازدواج وى در زمان غیبت ساکت است.
و دلائل نظریّه دوّم (قائلین به ازدواج نکردن آن حضرت) که فلسفهى غیبت یعنى ترس از کشته شدن بود با احتمالات و ذکر موارد دیگر فلسفه غیبت و این که آن موارد در طول یکدیگرند، نتوانست مدّعاى خود را به طور کامل ثابت کند. و دلیل نظریّهى سوّم (قائلین به توقّف) که عدم اعتقادى بودن موضوع و عدم اطّلاع از مسائل شخص آن حضرت بود، با سیر تحقیقات علمی و اشتیاق شیعیان بر اطّلاع از این مسائل و پیدا کردن جوابى براى سؤالات و ابهامات ذهنى خود، سازگار نبود.
بنابراین، با توجّه به عمومات در استحباب ازدواج و مکروه بودن عزوبت و ترک آن در هر حالى و مانع نبودن فلسفهى غیبت، میتوان نتیجه گرفت که وى ازدواج کرده است، و لازم نیست که این امر باعث افشاء سرّ آن حضرت شود، و با فلسفهى غیبت منافات داشته باشد، بلکه همسر وى میتواند زنى پاکدامن و خودساخته همچون یاران خاصّ و یا ابدال آن حضرت باشد.
و همچنین لازم نیست که این ازدواج، از نوع دائم آن باشد بلکه با ازدواج موقّت (غیر دائم) نیز میتواند به امر مستحب عمل کند، همانطور که لازم نیست حتماً عمر همسر وى مانند عمر خود آن حضرت طولانى باشد.
و نیز لازمه ازدواج، داشتن فرزند هم نیست که سؤال شود فرزندانش در کجا زندگى میکنند؟ بلکه ممکن است ازدواج کرده باشد ولى داراى فرزند هم نباشد، و نداشتن فرزند نیز براى آن حضرت نقص نیست، چرا که وى میتواند صاحب فرزند شود ولى به دلیل انجام مأموریت الهى و حفظ خود از شناسایى دیگران، میتواند با اختیار خود صاحب فرزند نشود.
پس اگر چه دلیل محکم و قاطعى بر ازدواج آن حضرت در اختیار نداریم، ولى مانعى هم براى ازدواج نمیبینیم، لذا با شواهد و قرائن و عمومات ادلّه استحباب ازدواج میتوانیم معقتد شویم، که آن حضرت ازدواج کرده است.
بنابر اعتقاد شیعیانِ دوازدهامامی، حجت بن حسن فرزند حسن بن علی عسکری (امام یازدهم شیعیان) و دوازدهمین و آخرین امام و همان مهدی موعود است. همچونپیامبر اسلام نامش محمد و کنیه اش ابوالقاسم است. همچنین «امام زمان»، «صاحب الزمان»، «ولی عصر»، «قائم آل محمد» و «مهدی موعود» از القاب اوست.
پس از مرگ حسن عسکری (امام یازدهم شیعیان) در سال ۲۶۰ هجری و سن ۲۸ سالگی،[۹] از آنجا که حسن عسکری برخلاف سایر امامان شیعه —که در زمان حیاتشان جانشین بعدی را تعیین کرده بودند— بطور علنی جانشینی برای خود برجای نگذاشته بود، بحران فکری و اعتقادی بزرگی در میان پیروان امام شیعه بوجود آمد.[۱۰] در این دوران که به «سالهای حیرت» موسوم است، شیعیان به فرقههای متعددی منشعب شدند. عدهای از شیعیان اعتقاد داشتند که از حسن عسکری فرزندی باقی نماندهاست[۱۱] یا این فرزند در گذشتهاست؛[۱۲] بسیاری از شیعیان امامت جعفر برادر حسن عسکری را پذیرفتند و گروههایی نیز متوجه فرزندان و نوادگان امامان نهم و دهم شیعه شدند. اما اصحابی از حسن عسکری چنین گفتند که «وی پسری داشته که جانشینی مشروع برای امامت است». طبق گفتهٔ عثمان بن سعید، این پسر مخفی نگاه داشته شده بود، چرا که ترس آن میرفت که توسط دولت دستگیر شود و به قتل برسد.[۱۳] دیدگاه این گروه که در ابتدا دیدگاه اقلیت شیعه بود، بهمرور به دیدگاه تمامی شیعیان امامی تبدیل شد که شیعیان دوازده امامی فعلیاند.[۱۱]
از دیدگاه تاریخی، باور به دوازده امام و اینکه امام دوازدهم همان مهدی موعود است بطور تدریجی در میان شیعیان تکامل یافت.[۱۴][۱۵][۱۶] به نظر میرسد مدتی طول کشید تا این نظریه به صورتبندی نهایی خود برسد و پس از آن هم توجیه ها و تبیین های دینی گستردهای در موردش ارائه شد.[۱۷] شیعیان با دو رویکرد حدیثی و کلامی به تبیین نظریهٔ غیبت برخاستند.[۱۸] کلینی (و. ۳۲۹ ه.ق. / ۹۴۱ م.) در احادیث باب غیبت کتاب اصول کافی —که در خلال این دوره گرد آورد— به موضوع غیبت و علت آن پرداخت.[۱۹]بهخصوص نعمانی در کتاب الغیبه به تبیین نظریه غیبت از طریق احادیث پرداخت و او برای نخستین بار اصطلاحات «غیبت صغری» و «غیبت کبری» را به کار برد.[۲۰] پس از ویابن بابویه (و.۹۹۱-۹۹۲) در کتاب کمال الدین در خصوص گردآوری احادیث مربوط به امام دوازدهم و غیبت وی کوشید.[۲۱] از دیگر سو، متخصصان علم کلام از جمله شیخ مفید (و. ۴۱۳ ه.ق. / ۱۰۲۳ م.) و شاگردانش بخصوص سید مرتضی (۱۰۴۴-۱۰۴۵) به تدوین نظریات کلامی امامت جهت تبیین ضرورت وجود امام زنده در شرایط غیبت پرداختند.[۲۲]
در باور کنونی شیعه دوازده امامی، حجت بن حسن در نیمهٔ شعبان سال ۲۵۵ یا ۲۵۶ ه.ق. در سامرا به دنیا آمد؛[۲۳][۲۴][۱۱] او در پنج سالگی و پس از مرگ پدرش به امامترسید. پس از مرگ حسن عسکری، مهدی تنها از طریق چهار سفیر یا نائب با شیعیان تماس میگرفت. البته بررسیهای تاریخی نشان میدهد که از آغاز تعداد وکلا محدود به چهار تن نبوده و اصطلاح نیابتِ خاص در قرنهای چهارم و پنجم هجری توسط علمای شیعه مانند شیخ طوسی و برای تبیین غیبت صغری ایجاد شدهاست.[۲۵][۲۶][۲۷] پس از یک دوره هفتاد ساله (موسوم به غیبت صغری) و با مرگ علی بن محمد سمری، چهارمین نائب امام دوازدهم شیعه، بار دیگر حیرت شیعیان را فراگرفت. آنها در نهایت در سده پنجم به تبیینی عقلی در کلام شیعه از غیبت امام دست یافتند.[۲۷] به باور شیعیان، پس از دوران سفرا، شیعیان با مهدی در ارتباط نیستند و این دوران را اصطلاحاًغیبت کبری مینامند. پس از پایان دورهٔ غیبت، وی با عنوان مهدی قیام خواهد کرد و او کسی خواهد بود که از طریق وی حقیقت و عدالت بار دیگر به پیروزی خواهد رسید.[۲۸]اعتقاد به ظهور امام غایب (به عنوان مهدی)، شیعیان را در تحمل شرایط دشوار یاری نموده و به آنها امید آیندهای سرشار از دادگری داده است تا اندازه ای که گفته میشود بدون اعتقاد به چنین نقشی برای امام دوازدهم، مذهب شیعه نمیتوانست در مقابل آزار و اذیت سلسلههای مختلف در تاریخ اسلام دوام بیاورد.[۲۹]
چنانکه جاسم حسین توضیح می دهد مفهوم «مهدی» به عنوان شخص هدایت شده از زمان پیامبر استعمال می شد. هم اهل سنت آن را برای خلفای راشدین به کار بردند و هم شیعه آن را برای امامان استفاده کرد. برای مثال در قیام حسین بن علی شیعیان کوفه از وی به عنوان مهدی دعوت کردند و هم سلیمان بن صرد پس از کشته شدنش با این عنوان از او تجلیل کرد. اما کاربرد آن در مفهوم منجی از زمانقیام مختار و توسط مختار ثقفی برای محمد حنفیه پدیدار شد.[۴۲][۴۳]
بهگفته سعید امیرارجمند و ویلفرد مادلونگ،[یادداشت ۱] اولین اشارات به وجود «باور به مهدی»، غیبت و منجی در نزد مسلمانان به زمان فرقهٔ شیعهٔ کیسانیه بازمیگردد؛ فرقهای که پس از سرکوب قیام مختار شکل گرفت.[۴۴][۴۵] آنان محمد حنفیه، فرزند علی و امام اول شیعیان را مهدی میدانستند و پس از فوت او چنین اعلام کردند که او نمردهاست و در کوه رضوا در مدینه در غیبت بسر میبرد و روزی به عنوان مهدی و قائم بازخواهد گشت. [۴۴] به نوشته مادلونگ شیعیان بارها به افراد متعددی از خاندان پیامبر اسلام به عنوان مهدی روی آوردند. اما این افراد نتوانستند انتظارات شیعیان را برآورده سازند. افرادی مانند محمد حنفیه،ابوهاشم فرزند محمد حنفیه، محمد بن معاویه از خاندان جعفر ابوطالب، محمد ابن عبدلله نفس زکیه، جعفر صادق و موسی کاظم هر کدام در برههای، مهدی موعود شیعیان شناخته میشدند.[۴۵] علاوه بر کیسانیه، زیدیه از عنوان مهدی با مفهوم منجی انتهای تاریخ برای رهبرانشان که قیام مسلحانه کردند مکررا استفاده نمودند. همچنین گروه های منشعب از امامیه نظیر ناووسیه و واقفیه این لقب را با همین مفهوم برای امامان ششم و هفتم پس از درگذشتشان به کار بردند. [۴۶][۴۷]
به گفته عبدالعزیز ساچادینا هم محمد باقر و هم جعفر صادق در موارد مختلف توسط پیروانشان مورد اطمینان قرار گرفتند که اگر در مقابل حکومت فعلی قیام کنند از آنها پشتیبانی خواهند نمود. ولی این امامان در پاسخ شیعیانشان را به آرامش فرا میخوانند و میگفتند گرچه همه امامان قائم هستند و قابلیت سرنگون کردن حکومتهای جور را دارند ولی قائم موعود پس از غیبت به فرمان خدا ظهور خواهد کرد تا بی عدالتی را از میان ببرد.[۴۸] در خصوص کاربرد مهدی به عنوان منجی توسط امامیه اختلاف نظر وجود دارد. به نوشته مدرسی امامیه از زمان علی و کیسانیه با ایده قائم آشنا بودند. تا زمان دوران موسوم به غیبت صغری، مفهوم مهدی یک ایده متعلق به غیر امامیه بود. شیعیان در دوران غیبت به تدریج ایده مهدی متعلق به غیر امامیه و قائم متعلق به امامیه را در هم ادغام کردند. هرچند در کتابهای برجا مانده تا دهههای آخر قرن سوم هجری/نهم میلادی امام دوازدهم شیعه همان قائم دانسته میشد. اما از شروع قرن بعدی، کتابهای شیعه امام دوازدهم شیعه را مهدی مینامیدند.[۴۹] ساشادینا نیز می گوید مهدویت امام دوازدهم بسط نظریه امامت امام غائب بود که آن را با عقیده ظهور مهدی و ایجاد عدالت ترکیب نمود در حالی که پیش از آن امام دوازدهم مهدی موعود تلقی نمی شد. در مقابل جاسم حسین می نویسد نه تنها مهدی به معنای منجی نزد امامیه از زمان ائمه به کار می رفته، بلکه امامان پیشین معتقد بودند هر یک از آنان اگر شرایط ایجاب کند می تواند مهدی قائم باشد.[۵۰][۵۱] وی می گوید از نخستین سال ها مسلمانان باور داشتند که پیامبر نوید آمدن مردی از نسل حسین بن علی را داده که در آینده با شمشیر قیام می کند تا بدعت ها را از اسلام بزداید. اما رقابت سیاسی میان مسلمانان سبب شد برخی گروها اقدام به بهره برداری و تحریف احادیث نبوی نمایند تا از آنها در نبرد سیاسی استفاده برند. [۵۲]
به گفته ارجمند بیشتر این کیسانیها ایرانیان نومسلمان بودند و احتمالاً این ایرانیان با باورهای زردشتی در مورد منجی آشنا بودند؛ با قهرمانانی مانند گرشاسب که پس از بیداری از یک خواب طولانی، اهریمنان را از زمین برمیچینند.[۴۴] به نوشتهٔ محمدعلی امیرمعزی و تیموتی فرنیش،[یادداشت ۲] بسیاری از اعتقادات مسلمانان در مورد منجی، ظهور منجی، غیبت و مؤلفههای آن، مدیون ادیان پیشین مانند مانویت، دین زردشت، یهودیت و مسیحیت است.[۱۱][۵۳]
اما به نوشته جاسم حسین منشأ دیدگاه مهدی به عنوان منجی در احادیث پیامبر بوده است که توسط بیست و شش نفر از صحابه و در کتاب های حدیث اهل سنت، زیدیه و امامیه نقل شده است. وی ضعیفبودن احادیث را رد می کند و می گوید این احادیث در زمان امویان نیز رواج داشته و در کتاب سلیم بن قیس منسوب به سلیم بن قیس هلالی (م. حدود 80-90 ق./ 699- 708 م.) هم آورده شده است.[۵۴][۵۵] از سوی دیگر مورخان و متکلمان شیعه نظیر سید مرتضی عسکری و محمدحسین طباطبایی با تأکید بر اشتراک ادیان مختلف در خصوص کلیت موضوع نوید به آمدن مهدی و برپایی دین و برقراری عدل در زمین، این موضوع را از مشترکات ادیان الهی و ناشی از منشأ فطری ادیان می دانند. [۵۶] این گروه نخستین اشاره به مهدی را در احادیث پیامبر اسلام که از طرق شیعه و سنی روایت شده ذکر می کنند برمی شمارند و وجود وی را از ضروریات تحقق وعده های اسلام و قرآن در برپایی عدل و قسط در زمین می دانند.[۵۷] [۵۸]